علیعلی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

علی شیطون بلا

چهار ماهگیت مبارک

امروزشنبه ٢٥ خرداد عزیز دل مامان امروز دقیقا ٤ ماهت تموم شد و رفتی تو ٥ ماهگی .انگار همین دیروز بود که واسه اولین بار چشماتو باز کردی و اومدی تو بغل مامان و بابا .روزا تند تند میگذرن و کوچولوی مامان تند تند بزرگ میشه.مامانی امروز بازم وقت واکسنت بود با مامان جونی بردیمت مرکز بهداشت .بازم مثل اون دفعه من بیرون اتاق وایستادم ومامانی پاتو گرفت .این بار فقط از یه پات واکسن زدن .واسه همین کمتر گریه کردی .قربون شیر مرد خودم برم. تو خونه اروم خوابیدی و مامانو اذیت نکردی. وزن علی جون :٦کیلو ٧٠٠گرم                     ...
26 خرداد 1392

شعرای قند عسلی

فندق مامان& این شعرارو  هر روز برات می خونم و تو می خندی و شلوغ کاری می کنی .توام وقتی بزرگ شی این شعرارو واسه مامان می خونی . کلاغه میگه قارقار مامانش میگه زهرمار باباش میگه ولش کن چادر سیاه سرش کن از خونه بیرونش کن ای زنبور طلایی نیش میزنی بلایی زمستون خوابیدی خواب گلارو دیدی پاشو پاشو بهاره گل واشده دوباره خرگوش من چه نازه گوشاش چقد درازه ...
19 خرداد 1392

اسیاب خرابه ی جلفا

امروز ١٧خرداد ٩٢ قند عسل مامان/ واسه اولین بار با مامانی و بابایی وجمع خونواده به اسیاب خرابه ی جلفا رفتیم. جای واقعا جالب و خوبیه . ما هرسال یکی دو بار تابستونا به اونجا میریم .امسالم با علی جون جونی  رفتیم .می خوام یه شرح کوچولو درمورد اسیاب به دوستایی که تاحالا اونجارو ندیدن بدم که وسوسه بشن و یه سری به اسیاب بزنن .واقعا یه تیکه ازبهشته   اسیاب خرابه ی جلفا آسیاب خرابه یکى از زیباترین مناظر دیدنى آذربایجانشرقى است که در حدود ۲۷ کیلومترى علمدار گرگر (هادى شهر) قرار دارد و در نوار مرزى ایران و جمهورى آذربایجان در ۵ کیلومترى روستاى منجن آباد در حاشیه رود ارس واقع شده است. شما میتوانید در سر راهتان به جلفا کمی را...
19 خرداد 1392

دو تا سه ماهگی علی

گل پسرم هر روز که میگذره تو بزرگتر میشی و من قدرت خدارودر تو می بینم .روزی هزار بار خدارا شکر میگم که پسری سالم به من هدیه کرد  .                                                                             کم کم داری منو بابایی رو میشناسی.لبخند زیباتوبه ما ه...
12 خرداد 1392

علی با عروسکاش

علی ببین مامانی واست چه عروسکای نازی خریده وقتی بزرگ شی با عروسکات بازی می کنی منتظر اون روزام عزیز دلم علی و خرس کوچولو بعبعی و علی هردو در حال پستونک خوردن نترس مامانی پیشی میخواد بوست کنه علی وقورباغه خانم سلام اقا خرس مهربون چه کیفی داره تو بغل خرسی خوابیدن علی :می زنم تو سرتا درست وایستا مامانی میخواد عکس بندازه نخواستم برو اونور خودم تنهایی عکس میندازم مامانی عروسک نبود واسم خر خریدی نمیخوام باهاش عکس بندازم کلاهتو  من میذارم عروسکم ...
12 خرداد 1392

سه تا چهار ماهگی گل پسر

گل پسر مامان& دیگه واسه خودت اقایی شدی .صبح ها وقتی بیدار میشی خیلی خوش اخلاقی و کلی با مامانی حرف میزنی و میخندی . با مامانی ورزشم می کنی.صداهارو میشناسی .با شخ شخه هات بازی می کنی .تو دستت می گیری یهو میزنی تو سرت بعدشم شروع می کنی به گریه کردن . یه کم که بگذره یاد میگیری بازی کردنو .با اومدنت مامانی  و بابایی رو از تنهایی در اوردی .فدای خندیدنات بشم مامانی     مرگ بر امریکا   گریه نکن فدات شم بخند که دنیا...
12 خرداد 1392

علی تو لباسای 2سالگیش

چقدر ناز شدی پسرم تو لباسای ٢سالگیت .این شلوار لی رو خاله زهرا برات از مشهد خریده دستش درد نکنه.تند تند بزرگ شو که اندازت بشه جیگر مامان   این کت کاموایی رم مامانی برات گرفته .فدات بشه مامان ...
9 خرداد 1392

دوماهگیت مبارک

امروز ٢٥ فروردین دوماهه شدی ناز پسرم. وقت واکسن دو ماهگیت بود.من و خاله جون تورو بردیم مرکز بهداشت تا واکسنتو بزنیم خیلی می ترسیدم که دردت بیاد عزیزم .واسه همین خاله جونی پاهاتو نگه داشت تا واکسناتو بزنی .منم بیرون اتاق وایستادم .الهی بمیرم انقدرگریه کردی .ولی زود اروم شدی فدات بشم بعدم رفتیم خونه ی مامانی .راستی جیگر مامان ٦ کیلو شدی .شبم خیلی راحت خوابیدی و تبم نکردی .شیر مرد مامانی اینم عکس بعد  واکسنت اروم خوابیدی          ای...
26 فروردين 1392
1